سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

...و خداوند تو را در بهترین زمان برای ما افرید پسرکم

چهارمین دندون

عزیزکم دیشب چقدر بی تابی کردی  با چشمای بسته تو خواب هی نق زدی ....گریه کردی... تا ٤-٥ صبح تو بغلم راه رفتیم ...اما بازم وول خوردی و ناله کردی و با مسکن بالاخره خوابیدی صبح موقع شیر خوردن دیدم دندون نیش دومت جوونه زده الهی بمیرم که انقدر سخت بود خدایا آرومش کن...آسونش کن     ...
23 اسفند 1390

اولین بریدگی

  الهی قربونت برم دیشب بغلم بودی قاب عکس کوچولوی روی شومینرو برداشتی نفهمیدم چطوری بازش کردی ...چی کار کردی که یه هو دستتو برید اولش نفمیدم ...وقتی دست کوچولوت پر خون شد دیدم انگشت نازگت بریده.... خدای مهربونم من چطوری از این فرشته کوچولو مراقبت کنم که هیج آسیبی نبینه ؟ اونکه تو بغلم بود ....کنارش بودم ...پس چی شد؟؟؟ خدای خوبم تو تنهاش نزار ... تو کنارش بمون ....تو همیشه مراقبش باش ....همیشه و همه جا اگه ناشکری کردم ببخش.... خواهش میکنم تنهامون نزار ..... شیطونم چرا هر چی چسب زخم به انگشتت میزنم همرو میکنی ؟!     ...
19 اسفند 1390

خونه تکونی

یه هفته ای میشه دارم خونه تکونی میکنم و تو انقدر خوب بودی که باورم نمیشه آقا و آروم همین طوری با روروئکت دنبالم بودی و در حال اکتشاف قربونت برم ...اولین خونه تکونی زندگیت و دیدی عزیزم مهربونم مرسی که اصلا اذیتم نکردی ممنون از همکاریت آقای سام ...
18 اسفند 1390

نهمین ماه

   هجده ماه از آفریده شدنت گذشت نه ماه درون من نه ماه کنار من چه راه بزرگی رو طی کردیم تا به اینجا رسیدیم ...هم تو  و هم من هر بار که نگاهت میکنم ناخداگاه هزاران بار خدا رو شکر میکنم و برات هر روز صبح دعا میکنم کوچولوی من ... من همیشه کنارتم ... همیشه مراقبتم... هیچ وقت تنهات نمیزارم... اینارو هر روز بهت میگم...میدونی اما هنوز نمیدونی که چقدر مادرانه دوست دارم دوست دارم تا ته دنیا نه ماهگیت مبارک   ...
9 اسفند 1390